هسته مطالعات مدیریت جهادی

جستجو در سایت
دسترسی سریع

نشست درسهای مدیریت جهادی از جنگ با محوریت بررسی مولفه‌های مدیریت جهادی در سیره شهید زین الدین، فرمانده لشکر 17 علی ابن ابیطالب علیه السلام و با سخنرانی یکی از همرزمان شهید، آقای حاج حسین کاجی (فرمانده وقت واحد تخریب لشکر 17 در دوران دفاع مقدس) در محل برگزاری دوره آموزشی پژوهشی مدیریت جهادی (قم، بهمن 1394: هسته مدیریت جهادی دانشگاه امام صادق علیه السلام) برگزار شد.


مدیریت جهادی در عرصه عمل

در کار مدیریت جهادی، اگر بخواهم دیده‌های خودم را بگویم در سه مرحله تقسیم می‌کنم: قبل از اجرا، حین اجرا، بعد از اجرا. همه مدیریت جهادی را در عملکرد یکی از مدیران جنگ که از نزدیک با ایشان آشنا بودم، خلاصه می‌کنم. با 20 تا «ت» می‌شود به مدل رفتاری شهید زین‌الدین پی برد؛ با نگاه مدیریت جهادی و با همان مدل انقلاب اسلامی و تمدن سازی و ایجاد مقدمه ظهور: تقوا، تعهد، تخصص، توکل، توسل، توفیق، تماس، تدبیر، تصمیم، تلاش، تزکیه، تقدیر، تعامل، تأثیرگذاری، تعلیم و تربیت، توانمندی‌ها و ...

من سعی می‌کنم در قالب رفتار شهید زین الدین، خاطراتی را بیان کنم و مدلسازی این رفتار بر اساس ادبیات تخصصی مدیریت با شما.

1-     تزکیه: برای این‌که کسی بتواند مدیریت جهادی انجام دهد، باید زیرساخت­های درونی خاص خودش را هم داشته باشد. شهید زین‌الدین صحبت­هایی که می‌کرد خیلی تأثیرگذار بود. ما دلمان خیلی برای صحبتهایش تنگ می‌شد.

عملیات محرم بود. یکی از بچه‌ها می‌گفت رفتیم چادر ارتشی‌ها، ایستاد به نماز. روبرویش چادر فرمانده تیپ ارتشی بود. بعد از نماز رفت سجده و نزدیک به 20 دقیقه توی سجده بود. فرمانده ارتشی و بقیه نیروها همه رفتند، حتی من. دیدم چادر روبرو سفره‌ای انداخته‌اند خیلی رنگارنگ. منتظر آقا مهدی بودم.

از سجده که بلند شد، دید من رفتم سر سفره. با آن حال معنوی، گفت کار دارم، بریم. توی مسیر پرسیدم کار بدی نکردیم که برای سفره نماندیم؟ گفت نه. من قرار است فردا در تیپ صحبت کنم. غذای بچه‌ها، دیروز‌اش بوده و امروز هم تخم مرغ. اگر من این غذا را بخورم، در همین حد اثر حرفم در بچه‌ها متفاوت می‌شود. قرار است حرف من در بچه‌های لشکر اثر بگذارد... علمداران مدیریت جهادی باید به این ویژگی‌ها دقت کنند.

2-     حضور در میدان: در لشکر 17، از 28 شهر مختلف نیرو حضور داشت که هر کدام داستانی داشتند. اراکی‌ها، با آستانه و شاهزند و تفرش مخالف بودند. قزوینی‌ها و زنجانی­ها، اراکی و قمی­ها، سمنانی­ها و سرخه­ای­ها همه با هم کنتاکت و درگیری داشتند... . زین‌الدین 21 ساله، فرمانده این تیپ بود و مسلط بر اوضاع و احوال بود. درصبحگاه لشکر، می‌گفت همه قرآن بخوانند. چرا یک نفر بخواند؛ ده هزار نفر بخوانند. این روش که یک نفر بخواند و بقیه نگاه کنند برای مدیریت‌های امروزی است، نه مدیریت جهادی.

حضور در صحنه‌اش هم ابعاد مختلفی داشت. زین‌الدین در منفعلانه‌ترین شرایط جبهه دفاعی ایران (مرحله پنجم عملیات رمضان: 02/05/1361) به عنوان فرمانده تیپ منصوب می‌شود. بحث خودباوری این‌جا مطرح می‌شود. 90% ساختار تیپ را در عملیات محرم در 45 روز عوض می‌کند تا بتواند جواب بگیرد.

از سردار فتوحی پرسیدم با چه ملاکی، شهید زین‌الدین شما را به عنوان معاون انتخاب کرد؟ ایشان گفت شهید زین‌الدین از من پرسید که شما توی بچگی چه بازی می­کردید؟ گفتم مثلا توپ مره و ... . پرسید توی بازی چه کاره بودید؟ گفتم من توی اکثر بازی­ها، اوستا و کاپیتان بودم. بعد از مدتی من را گذاشت فرمانده تیپ، گفت یادت هست که هشت ماه پیش از شما سئوالاتی کردم. توی این مدت، دیدم حرفت با عملت یکی است، انتخابت کردم.

آقای مغازه‌ای بعد از سردار شهید صادقی، شد مسئول ستاد لشکر. آقای صادقی، ایشان را به عنوان معاون معرفی کرده بود. شهید زین‌الدین گفته بود من باید حضوری باهاش صحبت کنم. وقتی شهید زین‌الدین باهاش صحبت کرده بود آقای مغازه‌ای زده بود زیر گریه که به خدا آقای صادقی خیلی از من بهتر و توانمندتر است. شهید زین‌الدین بعدا به آقای صادقی گفته بود که حرف و تشخیص شما درست بود. ایشان دنبال مسئول نیست و برای این کار مناسب است. از ساختار و سازمان نیرو گرفته تا شناسایی و طراحی عملیات و مسایل تاکتیکی و ...، همه تحت تسلط فرمانده بود و ایشان حضور میدانی داشت.

3-     از ویژگی رفتاری یک مدیر جهادی، حرکت جهشی و پیدا کردن راه میانبر است. چرا ما امروز پشت یک فرمول مدیریتی می­مانیم؟ من چند مورد در این موضوع از شهید زین‌الدین دیدم. مثلا عملیات محرم، ما باید پیاده از دهلران تا ارتفاعات شرهانی و جبل حرمه ـ حدودا 13 کیلومتر ـ با بیست کیلو بار می‌رفتیم. دیگه عملا حسی برای ما باقی نمی‌ماند. علتش هم این بود که این کانال‌های کمیل و حنظله ادامه پیدا کرده بود؛ کانال‌های موانعی که برای همه فرماندهان تهدید بود. آقا مهدی خودشان آمدند شناسایی و یک شب هم داخل کانال ماندند. بعد به آقای فتوحی گفتند چه کسی گفته این تهدید است. به جای این‌که نیرو، 12 کیلومتر پیاده برود، از رودخانه دویرج رد می‌شویم و می‌بریمشان داخل کانال که حدود 3 کیلومتری دشمن است. برخی از فرماندهان این کانال را تهدید می‌دانستند ولی آقا مهدی که توی صحنه رفته بود و چند مرحله آن‌جا را از نزدیک شناسایی کرده بود، آن را فرصت می‌دید. شب ما را داخل کانال برد. سر شب باران گرفت. تصور عراقی‌ها این بود که خط ما حدود 12-13 کیلومتر فاصله دارد و با این باران بیش از 3-4 ساعت طول می‌کشد که به آن‌ها برسیم. ما زمانی که عملیات کردیم، عراقی‌ها را با زیرپیراهنی رکابی در سنگر، دستگیر کردیم. از طرفی، 350 نفر از نیروهای جناح چپ ما را آب برد و تلفات داد. آن موقع می‌گفتند بزرگترین تشییع جنازه در اصفهان بود که بیش از 300 شهید در یک روز تشییع شدند.

من در جنگ تخریب‌چی بودم. در والفجر3، نیروهای تخریب حاج قاسم سلیمانی برای باز کردن یکی از معابر، 40 تا شهید دادند. یکی از خصوصیات آقا مهدی این بود که ساعت‌ها می‌نشست و به نقشه نگاه می‌کرد. مدیریت جهادی یعنی دغدغه داشتن و دایم به موضوع فکر کردن.

سال 62 به آقای فتوحی گفته بود که در اینجا (مهران) برای حمله از روبرو و عبور از این میدان موانع، ما هیچ راهکاری نداریم. ولی احمد [فتوحی] اگر روزی قرار شد لشگر در اینجا عمل کند، از شیارهای پشت قلاویزان باید راهکار پیدا کنیم. شهید زین‌الدین سال 63 شهید شد.

صدام گفته بود اگر کسی ارتفاعات قلاویزان را با این موانع بگیرد، کلید بصره را به او می‌دهم.  مهران سال 65 آزاد شد از همان راهکارهای پشت قلاویزان. در عملیات مهران، من تخریب‌ بودم. هرچی راهکار شناسایی کردم، دشمن سه لایه خط دفاعی چیده بود. میدان‌های موانع وسیع‌تر شده بود. یاد حرف شهید زین‌الدین افتادیم که باید راهکار را در آن شیارهای پشتی پیدا کرد. لذا محمود پاک‌نژاد (مسئول اطلاعات وقت لشکر) و چند نفر از نیروهاش، رفتند و یک شب هم ماندند و راهکار شناسایی شد. وقتی راهکار را به قرارگاه پیشنهاد دادند، همه گفتند محاله. فرمانده لشکر، پاک نژاد را دوباره فرستاد پشت خط سوم عراق و مسئولین قرارگاه با دوربین، آن‌ها را دیدند تا راهکار را پذیرفتند. نهایتا ما دو گردان را بردیم و 5 کیلومتر نیرو پشت خط دشمن خواباندیم. آقا رحیم آمده بود داخل خط، می‌گفت شما عملا دارید نیرو هلی‌برن می‌کنید. عملیات ساعت 10 شروع شد و ما ظرف 10 دقیقه اهداف‌مان را گرفتیم و هیچ مفقودی ندادیم. آقا مرتضی قربانی آمد عمل کند، ما 5 کیلومتر از اهداف او را گرفته بودیم. این برمی­گردد به کسی که دغدغه داشت و روی نقشه زندگی کرده بود. اگر بخواهیم راهکارهای میانبر پیدا کنیم، باید دغدغه داشته باشیم در کنار توسل و توکل.

4-     ویژگی دیگر مدیر جهادی؛ انجام کار بی‌وفقه و خستگی‌ناپذیر است. این ویژگی برای خیلی از فرماندهان و رزمندگان در جنگ بوده است. ایشان 28 ماه فرماندهی کردند و در این ایام، کلا 15 روز مرخصی رفتند. اما چه مرخصی رفتنی! در همین 15 روز مرخصی؛ خدا بهش دختر داده، خانواده شهید حمید باکری و شهید همت را آورده قم و بهشان جا داده، خانواده خودش را سر و سامان داده، در همین ایام به مجروجین و خانواده شهدای لشکر سر زده و ... .

من چند مورد خوابیدن شهید زین‌الدین را دیدم. می‌گفت اگه خواب خیلی فشار بیاره، خودش می­بردتان. اگر بیدارید یعنی هنوز خواب نیامده. گاهی اوقات ما که نیروی جزء بودیم نمی‌فهمیدیم چطوری خواب‌مان برده.

ما در خیبر 25 روز نبرد فعال داشتیم. خانواده آقا مهدی با آقای کریمی که آن موقع مسئول تخریب لشکر بود، همسایه بودند. آقا مهدی گفته بود امشب برای سر زدن برویم خانه. [قاعده این بود که وقتی مثلا یک فرمانده شهید می‌شد، یک گروهی می‌رفت و خانواده شهید را بر می­داشت می‌برد شهرشان. لذا این یک استرس شدیدی به خانواده‌ها وارد می‌کرد و همیشه منتظر خبر بودند.] آقا مهدی، در آن 25 روز نبرد فعال، 25 ساعت خواب درست نکرده بود. آقای کریمی می‌گفت: از جزیره امدیم بیرون، گفت نماز را بخوانیم بریم اهواز ولی شرایطم مساعد نیست، کسی اقتدا نکند، ولی ما دوست داشتیم به آقا مهدی اقتدا کنیم. رکعت دوم، نمازش خیلی طول کشید. من بلند شدم و نمازم را ادامه دادم. بعد از نماز، دیدم خوابش برده. بیدارش کردم. وضو گرفت و دوباره نماز خواند. حرکت کردیم خلاصه از بس خواب‌مان می‌آمد، 4 ساعت طول کشید تا 70 کیلومتر طی بشود و برسیم خانه. تا رسید بود آمده بود بند پوتین را باز کند، خوابش برده بود.

خانمش نقل می­کند که سفره انداختم. شروع کرد به توضیح دادن این‌که که توی این 25 روز که نیامده سر بزند، در چه شرایطی بوده است. می‌خواست خانواده‌اش توجیه و همراه باشند.

آقای کریمی به خانواده­ش سپرده بود که مواظب باشند نماز صبحش قضا نشود و گفت بود: حداقل 24 ساعت خواب نیاز دارم. نزدیک صبح شهید زین‌الدین به دیوار کوبیده بودند (همسایه بودند). حسن آقای کریمی میرود دم در، آقا مهدی میگویند برویم! نماز شبت را بخوان برویم. می‌گفت آقا مهدی آن‌قدر با نشاط بود که انگار نه انگار که این همه خسته بوده است.

5-     ویژگی بعد اینکه؛ انگیزه بالا و شوق به کار داشته باشد.

سردار غلامپور می‌گفت وقتی جبهه هویزه سقوط کرده بود، کار به سوسنگرد منتقل شده بود. من شده بودم مسئول خط. عزیز جعفری هم فرمانده عملیات بود. دیدم یک پسر اتو کشیده، ساک به دست آمد داخل قرارگاه. خودش را معرفی کرد: من زین‌الدین هستم، آقای باقری من را فرستاده. با خودم گفتم این چند تا خمپاره کنارش بخوره، می­گذاره میره. ما خیلی تحویلش نگرفتیم. به عنوان مسئول اطلاعات سوسنگرد فعال شد. یکبار دشداشه عربی پوشیده بود، اومد گفت من دوره دافوس اطلاعات دیدم. شما با ارتشی­ها صحبت می‌کنید، از یک سری اصطلاحات خوبه استفاده کنید. نقشه‌اش را در آورد، گفت دارم برنامه ریزی می‌کنم برای جبهه سوسنگرد. برای آدمهایی که شم اطلاعاتی دارند، آموزش اطلاعاتی گذاشته بود. جابجایی‌های خط توسط این افراد گزارش می‌شد و توسط ماشین غذا گزارشها را جمع می­کرد. یک روز برام گزارشی آورد. گفتم چیه؟ گفت گزارش نوبه‌ای خط هست. گزارش نوبه‌ای چیه؟ توضیح داد که منظور از گزارش نوبه ای، ترسیم وضعیت دشمن در جبهه مقابل است. استعداد نیروی دشمن، تجیهزاتش و جابجایی‌های آنها. من یواش یواش به مهدی زین‌الدین ایمان آوردم.

خط سامان پیدا کرد و آموزشهای خوبی دیده شد. یک روز آقا مهدی آمد و گفت: آقای غلامپور می‌تونیم انتقام خون شهید علم الهدی و بچه‌های دیگر را بگیریم. ما می‌تونیم در جبهه سوسنگرد عملیات کنیم با مشخصات خاصی. گفتم اینجا نمیشه سر بلند کرد، شما حرف از عملیات میزنی. گفت من یک هفته تمام وضعیت دشمن را بررسی کردم. دیدم عراقیها، از بعد از نماز مغرب میزنند تا اذان صبح. بعد می‌خوابند. گفتم از کجا میدانی؟ گفت یک روز من رفتم از کانال تا سنگر عراقی‌ها و داخل سنگر عراقیها. باور نکردم. فردا حدود ساعت 7 توی دیدگاه ایستادم. از شیار رفت سمت سنگر عراقی‌ها و چند نمونه هم کمپوت از عراقی‌ها آورد. همین مبنایی شد برای عملیاتی به نام «امام مهدی» عج الله تعالی فرجه که تلفات بسیاری به عراقی‌ها وارد کرد. این ابتکار، حاصل انگیزه و شوق بالای او برای کارش بود. غلامپور خیلی تحویلش نگرفت ولی آقا مهدی با عملکرد خودش، کار را انجام داده و اثبات کرده است.

آقای رشید نقل می‌کرد که یک روز حسن باقری آمد قرارگاه و گفت من یک آدم متعالی را کشف کردم؛ مهدی زین الدین.

5- ویژگی بعدی، ریسک پذیری معقول است. حسن باقری میگه من یک آدم متعالی؛ یک نابغه در جنگ کشف کردم. هنوز عملیات طریق القدس انجام نشده است. زین‌الدین مسئول اطلاعات سپاه دزفول می‌شود؛ یعنی طراحی شناسایی کل عملیات فتح المبین بر عهده‌اش قرار می‌گیرد. 28 محور را برای شناسایی انتخاب می‌کند. وقتی می­گوییم 28 محور را انتخاب می‌کند، خیلی از ویژگی‌ها را باید در او دید: خستگی ناپذیری، ریسک پذیری و ... . این‌که حاج احمد متوسلیان در عملیات فتح المبین رفت پشت توپخانه دشمن، اگر شناسایی خوبی نبود، نمی‌توانست موفق شود.

برای آقای فتوحی تعریف کرده بود که زمانی که اینجا (کمرسرخ) دست عراقی‌ها بود، من چهل کیلومتر برای شناسایی می‌اومدم توی عمق عراقیها. دست میزدم به زمین که «ای زمین، غصه نخور ما تو رو آزاد می‌کنیم. ما یک روز عراقی‌ها را از اینجا بیرون می‌کنیم. یک روز عراقی‌ها را رسوا می‌کنیم.» به خاطر همین اومدم مقر تیپ را اینجا زدم! [امید به آینده در مدیریت جهادی خیلی مهم است.]

می‌گفت دیدم نمیشه هر شب، چهل کیلومتر بری توی عمق عراق و برگردی. بعد از چند شب شناسایی، دیدیم عراقی‌ها خیلی توجه به تپه ماهوری­های منطقه ندارند. یکبار یک موتور 125، خاموش بردیم توی عمق عراق. دو کیلومتر از عراقی‌ها که رد شدیم، موتور را روی جاده، روشن می‌کردیم و می‌رفتیم منطقه را در عمق عراقی‌ها بررسی می‌کردیم. این ریسک پذیری معقوله. اول پیاده می‌ره. عکس‌های هوایی و عوارض منطقه را چک می‌کنه. از دیدگاه‌های بلند منطقه را بررسی می‌کنه. به این نتیجه می‌رسه که اگر یک موتور ببره، به کار کمک می‌کنه.

هنوز فتح المبین تمام نشده که برای عملیات بیت المقدس، حسن باقری مسئول قرارگاه آزادسازی خرمشهر ـ نصرـ. می‌شود. شهید زین‌الدین هم می‌شود مسئول اطلاعات قرارگاه. از کارون می­گذشتند. عراقی‌ها هنوز جبهه منسجمی نداشتند. با موتور خیلی از شناسایی‌ها را در میان عراقی‌ها انجام میدادند.

شهید زین‌الدین می‌گفت خدا کنه این ارتشی‌ها ما را حلال کنند. عملیات در مرحله دوم یا سوم بود که گره خورد. می‌گفت اختلاف بین فرماندهان ارتش و سپاه بود و عکس­های هوایی هم نشان نمی‌داد که این دژ شلمچه کجا قطع شده است. صیاد، محسن رضایی و ... نشسته بودند و گره به کار عملیات افتاده بود. حسن باقری هم قائل به وقفه در عملیات نبود. زین‌الدین گفته بود اگر یک هلیکوپتر شناسایی و دو هلیکوپتر جنگی به من بدید، من منطقه را شناسایی می‌کنم. صیاد پرسید چطوری؟ گفته بود وقتی عراقی‌ها پاتک کردند، هلیکوپترهای کبری با عراقی‌ها درگیر شوند و در حین این درگیری من با هلیکوپتر شناسایی می‌رم و شناسایی را انجام می­دم.

پاتک و درگیری شروع شد. با هلیکوپتر رفتیم داخل عمق عراق. عراقی‌ها دست تکان می‌دادند. من هم همه شناسایی را انجام دادم و دیدم که دژ کامل است و قطع نشده، ضمن این‌که برآوردی از امکانات دشمن تهیه کردم. به خلبان گفتم اینجا داخل عمق عراق است و کار من تمام شده می‌تونی برگردی؛ خلبان جا خورد و شروع کرد به داد و بیداد کردن. وقتی داشت برمی‌گشت عراقی‌ها دنبال اسلحه و مهمات بودند تا هلیکوپتر را بیاندازند. نقل می­کند که وقتی رسیدند قرارگاه، شهید صیاد در حالیکه هنوز پوتینش را درست نپوشیده بود، خودش را به در هلیکوپتر رساند و مشکل ادامه عملیات حل شد...

6-     عدم اتکاء به بیگانه: شاید امروز این امر روشنی باشد، ولی شهید زین‌الدین در مردادماه سال 1362 برای ما یک سخنرانی داشت که صوتش موجود است. می‌گوید مرزهای لبنان و سوریه و اسرائیل را شناسایی کردیم و من می­بینیم که باید یک روز در مرزهای اسرائیل و سوریه بجنگیم. برادران رزمنده شما فکر می‌کنید، نیروهای عربستان می‌خواهند آن‌جا بجنگند یا نیروهای سوریه که افسرانشان حال نداشتند دکمه‌های پیراهن‌شان را ببندند. پس خودتان را آماده کنید برای جنگ در مرزهای سوریه و اسرائیل.

بعد جای دیگر در سخنرانی‌اش دارد که جنگ اصلی با امریکاست و این جنگ دست­گرمی برای آن جنگ است.

افق نگاه بلند و چشم انداز و راه رسیدن به تمدن اسلامی در مدیریت جهادی مهم است. حسن باقری، در آن فضایی که بچه‌ها در غربت هستند می‌گوید که بچه‌ها، این خاکریزها و سنگرها یک روز زیارتگاه می‌شود. این چشم انداز و افق نگاه بلند است.

فرهنگ رزمندگی و جهاد در فضای جنگ در ادبیات آقا آمده است. آقا در فضای مدیریت جهادی به ویژگی‌هایی اشاره کردند ازجمله: پرکاری، اخلاص، متوجه دشمن بودن، منتظر امکانات نشدن، قانع به وضع موجود نبودن، از خودگذشتگی، توکل و اعتماد به خدا، خودباوری، حذف واژه‌های «نمی شود و نمی‌توانیم»، ولایت پذیری، فضای معنوی و اثر گذار فرماندهان بر تصمیماتی که آن روزها می­گرفتند.

اخلاص. شهید زین‌الدین می‌گوید خدایا ما برای دین تو و برای اسلام می­جنگیم؛ اسلام را پیروز کن. در عوض آن، بهشت را هم نمی‌خواهیم. چه اخلاصی بالاتر از این‌که که آقامهدی در مقام فرمانده لشکر (که متأهل بود) 2400 تومان حقوق می‌گرفت. آقای فتوحی که معاونش بود 2650 تومان می­گرفت، چون متأهل بود و یک بچه داشت. آشپز هم که متأهل بود و چندتا بچه داشت، 3200 تومان می‌گرفت. این درحالی بود که فرمانده ارتشی که مأمور به شهید زین‌الدین و تابع او بود، حدود 18000 تومان فقط اضافه‌کاری می‌گرفت.

متوجه دشمن بود. شهید زین‌الدین سال 1358، بازجویی بود که به مسایل خلق مسلمان مسلط بود. در جنگ، اطلاعاتی مثل سپاه سوم کیست، عدنان خیرالله کیست، لشکر مقابل کیست و ... را داشت. وقتی کسی را اسیر می‌کردند، سریع از او بازجویی می‌کرد تا اطلاعات بگیرد.

موقع خیبر، وقتی آقا مهدی گفت سپاه سوم و عدنان خیرالله دارند وارد جزیره می‌شوند، یعنی آتش سختی در راه است و جنگ سخت می‌شود. ایشان نامه عجیبی در خیبر به فرمانده سپاه دارد مبتنی بر این‌که شما اصلا استراتژی روشنی در جنگ ندارید.

منتظر امکانات نشدن. جنگ بود و امکانات کم. خیلی عجیب بود که زین‌الدین یک شعاری به ستاد و تدارکات داده بود که باید «دست به زانوی خودتان» بزنید. من تدبیرم را می‌گویم و تلاشم را می‌کنم ولی وقتی وارد صحنه نبرد شدیم هیچ کم کاری را نمی‌پذیرم. مثلا ما یک لشکری داشتیم که از آبادان کشیدند و تا مریوان بردند. مگر یک لشکر چقدر توان دارد؟

هر گردانی می‌خواست برای خودش انبار داشته باشد، چون افراد از شهرهای مختلفی بودند و بعضا هدایایی هم از شهرها می­رسید. آقا مهدی تدبیر کرده بود که اولا، گردان‌ها و نیروهای عملیاتی ما باید سبکبار باشند. دوما، هرکس هرچی میخواهد باید از تدارکات لشکر بگیرد. سوماً، به ستاد دستور داده بود که در هر استانی با حضور امام جمعه، استاندار و ... یک ستاد پشتیبانی جنگ می­زنید. قم را مرکز این کار کرد. هرکس هر چیزی می‌خواست، تماس می‌گرفت که مثلا 2000 تا کلمن آب می‌خواهیم. ظرف 5-6 روز برایشان ارسال می‌شد.

والفجر4 ما با مشکل وسیله برای انتقال وسایل به ارتفاعات کانی­مانگا مواجه شدیم. قرارگاه هم امکان دادن امکانات به ما نداشت. با همین سیستم پشتیبانی، دستور خرید 150 تا قاطر داد. بعد هم گفت که در شهرها اعلام کنید 150 تا قاطرچی میخواهیم. سینه کوه، همه کارها را با قاطر انجام دادیم. قرارگاه، 20 راس قاطر تخصیص داده بود اما شهید زین‌الدین گردان قاطریزه درست کرده بود. ما هیچ وقت در جنگ مشکلی نداشتیم که بن بست ایجاد کند.

برای مشارکت مردم در جنگ و استفاده از توان مردم، برنامه ریزی می­کرد. نزدیک عملیات که می‌شد، می‌گفت مسئولان پشتیبانی جنگ شهرها بیایند منطقه. وقتی می‌آمدند و شرایط و روحیه معنوی بچه‌ها و بعضا شهدا را می‌دیدند، در برگشت توان بیشتری برای جمع آوری کمک­ها و نیازمندی­ها خرج می‌کردند.

منتظر امکانات نمی‌شد. سهمیه لشکر، 5 تا اتوبوس بود. ولی موقع عملیات 20 تا مینی بوس از حوزه هماهنگ کرده بود.

آقای جواد بادی مسئول تأمین لشکر می­گفت: آقا مهدی گفت می­رید قم، یک نفری است به عنوان پشتیبانی جنگ 5 کیلو طلا از زن‌ها جمع کرده است. بروید و از او بخواهید عضو ستاد پشتیبانی جنگ بشود. رفتیم طرف گفت 10 تا آمبولانس به جبهه می­دم. مثلا آمبولانس دونه‌ای صد تومان بود. گفتیم نه! ما 5 میلیون تومان پول می‌خواهیم. طرف گفت شما پاسدارها یا پول خیلی دارید یا نمی‌دونید 5 میلیون چقدر پول هست. با اطلاعاتی شهید زین‌الدین بهمون داده بود، گفتیم ما خیلی پول نداریم، نمیدونیم هم 5 میلیون چقدر میشه ولی این رو می­دونیم که شما 5 میلیون دارید و ما هم میخواهیم شما عضو ستاد پشتیبانی بشوید.

7-     به وضع موجود قانع نبود. وقتی تیپ را تحویل گرفت، گردآن‌ها و گروهآن‌ها جانشین نداشتند. توی اولین سخنرانیش به این اشاره کرد که باید تشکیلات تیپ بازسازی بشود. بعد موقع عملیات محرم، 90 درصد کادرش عوض شد. دو نفر را از تیپ قبلی نگاه داشت؛ مسئول اطلاعات و مسئول تدارکات.

آقا مهدی به سردار بابامرادی گفته بود من می­خوام کادر مجموعه‌ام دو تا بشود؛ یعنی تیپ، استعداد لشکر شدن داشته باشد. گفتیم آقا مهدی باید این­قدر نیرو جذب کنند! گفت همه تیپها، صد تا نیرو دارند، ما باید 300 تا نیرو داشته باشیم. برای جذب نیرو، می­روید داخل شهرها و گزینش می‌کنید. بچه رزمنده‌های بدرد بخورشون، را باید نگه داریم؛ ضرورتهای انقلاب و نیاز امروز و آینده اسلام و کشور را بهشون می­گیم تا بمونند و استخدام بشوند. این‌ها می­شوند کادر لشکر تا ما بتونیم روی آن‌ها سرمایه گذاری کنیم. عملا می‌شویم دو تا کادر تا شش ماه یک گروه بالا باشد و شش ماه هم گروه دیگر، تا فشار روی یک گروه نیاید. ضمن این‌که اگر مسئولین گروهان یا گردانی شهید شدند، شیرازه گردان از هم نباشد و بسیجی‌ها سرگردان نشوند. این اتفاق در خیبر افتاد.

شهید زین‌الدین بعد از عملیات رمضان (وقتی تازه در تیپ منصوب شده بود) گله می‌کرد که مسئول اطلاعات تیپ، هنوز بلد نیست نقشه دست بگیرد و نقشه را برعکس دست گرفته است؛ طبیعی است که موفق نشویم. اما در خیبر، 28 تا گردان داشت که آموزشهای کامل را دیده بودند و سلسله جانشینی داشتند و همه امکانات را هم در اختیار داشتند؛ این یعنی کار شبانه روزی برای کادرسازی در مجموعه. آن موقع، دایم نیروهایش را می‌فرستاد دافوس.

8-     از خودگذشتگی: از دانشگاه فرانسه برای شهید زین‌الدین پذیرش آمده بود. با آقای جنتی مشورت میکنه و ایشون میگن که نظر امام بر این است که کار انقلاب مهمتر است. موند و نرفت فرانسه.

وقتی پدرش در خرم آباد تبعید بود و بعد هم دستگیر و تبعید شد به سقز، رفت کتابفروشی باباش ایستاد. در مدیریت جهادی، کار، عار نیست. ما بچه سال بودیم توی خیبر، نمی­تونستیم مواد منفجره جلو ببریم، اومد کمک­مون و مواد را بردیم جلو.

9-     توکل و اعتماد به خدا: شهید زین الدین: «اگر انسان با خدا باشد، تمام صفات خدا را دارد و با خدا می‌توان قدرت‌ها و حتی آسمان و زمین را مسخر خود ساخت.» پشت تویوتا، یک پتو داشت توی راه‌ها می­رفت عقب تویوتا می‌خوابید. بعضی وقتها یکی دو ماه زندگی زین‌الدین و خوابش، پشت تویوتا بود. شهید صادقی می‌گفت کمی نخود و کشمش حداقل توی ماشین ایشون بذارید چون خیلی وقتها نمی‌رسید غذا بخوره.

توی خیبر نشسته بودیم داشتیم حرفهای آقا مهدی رو می‌شنیدیم. می‌گفت رفتم خط دیدم دیدم یک قسمت از خاکریز نیرو نداریم. مانده بودم چرا عراقی‌ها نمیان ما را دور بزنند و نیروهامون را اسیر کنند. یکی از عراقی‌ها اسیر شده بود. ازش پرسیدند چرا از اینجا ما را دور نزدید؟ عراقیه گفته بود که می­خواستیم ولی تا می­آمدیم حرکت کنیم، یکی با آرپیچی از آن‌جا می­زد. زین‌الدین خدا را شاهد می‌گرفت که توی خیبر دیدم ملائکه الله به کمک لشکر ما آمده بودند و داشتند آرپی جی می‌زدند.

10- حذف واژه نمی‌شود و نمی‌توانیم: توی والفجر مقدماتی، شهید همت در کانال حنظله و کمیل عمل کرده بود و پشت موانع متوقف شده بودند. آقامحسن رضایی اصرار داشتند که لشکر 17 باید بره به جاده برسه و حتی نیروهایی که جلوی لشکر 27 مانع شده‌اند را هم دور بزنید و اسیر کنید و بیاورید.

«نمی شود» نداریم! ما قبلا این نقطه را شناسایی کرده بودیم. وقتی آقا مهدی داشت با فرماندهی، صحبت می‌کرد، ما در حال معبر زدن در آن نقطه بودیم... ساعت 7 صبح، هفت هشت گردان ما در عمق دشمن پیش رفتند. حالا هوا روشن شده یک­دفعه دستور رسیده بود که نیروها عقب برگردند. به آقای فتوحی گفت: احمد من دارم میروم جلو. هر ماشینی آمد خالی کن و بفرست جلو. خودش رفت جلو. تماس گرفت گفت دیگر چه وسیله‌ای دارید؟ گفتم فقط یک تانکر 18000 لیتری. گفت بفرست بیاد! خندیدم که تانکر؟ گفت: ده نفر که می‌شود بهش آویزان بشوند. وقتی تانکر برگشت، 50-60 نفر به تانکر آویزان شده بودند، مثل این ماشین­های پاکستانی...

ما در والفجر مقدماتی با این‌که 7 گردان ما در عمق رفته بود، کلا 64 تا مفقود داریم با این‌که از کانال کمیل و حنظله 5-6 کیلومتر جلوتر رفته بودیم. اگر مدیریت در صحنه و تدبیر فرماندهی نبود، اگر «نمی شود و نمی‌توانیم، ببینیم چی میشه و ...» حاکم بود، دشمن می­آمد و همه گردآن‌ها را از بین می‌برد.

11- ولایت پذیری: توی خیبر، سنگر بچه‌های اطلاعات، تخریب و ... کنار سنگر شهید زین‌الدین بود. آنقدر شرایط سخت شده بود که وقتی آقا مهدی می­آمد بچه‌ها را صدا میکرد، خودشون را به خواب میزدند و جوابش را نمی‌دادند. فرمانده تیپ و گردانهاش هم خیلی­هاشون شهید شده بودند. برای حاج احمد تعریف کرده بود که من توی جزیره خیلی غریب بودم، ولی مانده بودم در این حد که جنازه‌ام بیفتد و اندازه جنازه ام، زمین جزیره اشغال بشه که حرف امام روی زمین نماند. ما چقدر در مدیریت جهادی امروزی، حاضریم مایه اینقدر بذاریم تا حرف آقا روی زمین نماند.

12- فضای معنوی در فرماندهی و لشکر: زین‌الدین میخواست بیاد جلسه شورای فرماندهی، قبلش دو رکعت نماز می‌خوند. می‌گفت بی‌برکت میشه و حرفم بی‌تأثیر. وقتی جلسه می‌خواست تمام بشه، می‌گفت با توسل تمام کنید. جلسه بی‌توسل برکت ندارد، این‌ها از اینجا بروند حرفهای ما یادشون میره.

توی جلسه نشسته بود. پیک قرارگاه، نامه‌ای براش آورد. بهم ریخت و رفت توی فکر. برای همه عجیب بود که چه شده و چه مأموریت سنگینی به ایشون سپردند. یک دفعه ایشون به آقای شکارچی گفته بود: زیارت عاشورا بخون. خودش هم موقع زیارت، شدید گریه کرده بود.

ازش پرسیده بودند چی شد؟ گفته بود: نامه، حکم فرماندهی لشکر و ارتقاء تیپ به لشکر بود. ذهنم مشغول شد که اولین دستورم و اولین کارم به عنوان فرمانده لشکر چی باشه؟ این به ذهنم رسید که اولین دستورم، روضه بر حسین7 باشه و اولین کارم، گریه برای حسین7 باشه، اگر می­خوام لشکر برکت پیدا کنه.

همین بود که توی لشکر، غروبها، 5 نفر، 10 نفر از چادر آخری گردان با ذکر «حسینم وا، حسینم وا» شروع می‌کردند. چادر بعدی، چادر بعدی، جمع می‌شدند می­رفتند گردان بعدی ... تا می‌رسیدند به حسینیه لشکر. هر روز غروب 2000 نفر برای امام حسین7عزاداری می‌کردند و این برکت لشکر بود.

یک مدیر جهادی برای همه لحظاتش باید برنامه داشته باشد. بعضی وقتها ما می‌رفتیم شبها شناسایی و روز تا ظهر می‌خوابیدیم. بعد از ظهر، شهید زین‌الدین می‌آمد بچه‌ها را جمع می‌کرد و با هم قرآن می­خوندند و یک تفسیر قرآنی هم ارایه می­کرد.

نمیشه کار جهادی کرد، ولی نماز اول وقت نداشته باشیم، توسل قبل از جلسه نداشته باشیم، داخل جلسه متوسل نباشیم، توی جلسه با وضو نباشیم...

با این همه خستگی، نصف شب بیدار می‌شد برای نماز شب. می‌گفت توفیق اجباری نصیب دوستان­تان کنید. می­توانم به جرأت بگم وقتی آقا مهدی شهید شد، بیش از 90 درصد بچه‌های لشکر، نماز شب می‌خواندند.

حواسش بود. بعضی از بچه‌ها را دم دست خودش نگه داشته بود. آدمهایی به نوعی آسیب­هایی داشتند. مثلا توی رکاس، آقای چاووشی بود که ساده و بی‌سواد بود. آقا مهدی می‌گفت سید، این چهارصد تا گونی است. آقای دل آذر شب تعدادی از این گونی­ها را می‌بره. این چهارصد تا گونی را بشمار، آمارش را ازت می­گیرم. ظهر ازش می­پرسید چندتا شد؟ می‌گفت والا نمی‌دونم. می­شمرم میرسم مثلا به صد، یک­دفعه یک خمپاره میاد، یادم میره چندتا بوده. یا یکی از بچه‌هایی که توی رکاس دم دست آقا مهدی بود، ابوالفضل صفایی بود که خیلی بیشتر از شاهرخ ضرغام حرف برای گفتن دارد. تنها کسی توی قم بود که جلوی ابوفاضلی (رئیس ساواک قم) درآمده بود و دهان به فحش و دست به چاقو برده بود و رفته بود توی کلانتری دنبالش! این آدم مجنون شهید زین‌الدین شده بود و در همان عملیات شهید شد.

13- توجه به خانواده؛ خانواده اگر در مدیریت جهادی همسو شوند، خیلی از کارها به خوبی انجام می‌شود. آقا مهدی برخی از اطلاعات غیرمحرمانه کاری را به خانواده می‌گفت تا ذهن خانواده همراه باشه. با خانمش قرار گذاشته بودند، هر روز یک حدیث برای هم بگذارند کنار جا کلیدی. یا آقا مهدی یک جایی نوشته بود، این مطلب را می‌خوانم به خاطر خدا و به یاد همسرم.

نظرات (۱)

  • علی اصغر کریمی
  • سلام و درود خداوند بر شهدا و رزمندگان و جانباازن از صدر اسلام تا انقلاب اسلامی ایران
    نکات اصلی و کلیدی از مدیریت جهادی بیان شده است .
    در متن قانون مدیریت خدمات کشوری باید این موارد الزامی شود. ارتقا کارکنان دولت باید تابع قانون الهی و اسلامی و جهادی باشد.
    ملاک منصب های حکومتی و ادارات کشور اسلامی حتما عدالت و تقوی باید باشد .ان شاءالله

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی

    ابزار هدایت به بالای صفحه